نیمانیما، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

نیماجون

فرهنگ لغات و شیرین کاری های نیما جون

البته نیما جون از وقتی تقریبا سه ماهش بود اولین کلمه را به زبان آورد .تعدادی از کلماتی که نیما بلده: ابر=اکبر (الله اکبر) منظورش اذان یا نماز خوندنه مامان=مامان بابا=بابا مه مه=یعنی شیر می خواد                                       اواد=یعنی جواد علی=علی باله=خاله به به =غذا بخواد بخوره ددو=شمارش ١و٢ و وقتی که آب می خواد پشت سرهم میگه آب آب آب و وقتی که بهش غذا میدیم نمی خواد بخوره می گه نه نه یکی از مسولیتهای مهم  نیما جو...
11 مرداد 1391

بیماری گوارشی

از روز یکشنبه ظهر نیما جون شروع کرد به بالا آوردن محتویات معده و این کار تا عصر تکرار شد. عصر همانروز مامان و بابا بردنش کلینیک اطفال، آقای دکتر بعد از معاینه گفت که علائم عفونت نداره یعنی اینکه ویروسیه(بقول خودش ویروس تابستونی)وبراش سرم تزریقی غذایی نوشت به همراه آمپول دیمن هیدرینات که توی سرم زدن و گفت که اگه شکمش شل کار کرد هم حتما" بیارین ببینمش. موقعیکه آقاهه داشت وسایل تزریق رو آماده می کرد نیما چنان با کنجکاوی نگاه می کرد که دل مامان و بابا وخاله براش کباب شد و وقتی هم که سرم رو روی دستش پایینتر از مچش تزریق کرد که دیگه..... واین اولین باری بود که طفلی طعم سرم رو می چشید   شب که اومدن خونه استفراغش خوب...
2 مرداد 1391

عکس های پارک رفتن نیما جونم

این عکسهای  پارک  کمربسته سرکان بعدش یکروز صبح رفتیم پیاده روی تا پارک مردم وبعد بازی نیما با وسایل بازی یک شبم شام توی پارک بودیم و نیما گیر داده بود به هرچی توپ که می دید  (باور کنین توی عکسا اینا با کیفیت تریناش بودن) ...
1 مرداد 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نیماجون می باشد